جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بی جواب: (تعداد کل: 1)
بی جواب
[جَ] (ص مرکب، ق مرکب)آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف) :
عین صواب و مسئله بی جواب.سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنهء دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج).
عین صواب و مسئله بی جواب.سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنهء دیوار میگردد.
صائب (از آنندراج).
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.